۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

اتوبوس گردشگری ما، اتوبوس گردشگری اونا

اسمش را «نخستین اتوبوس گردشگری تهران» گذاشته اند اما بزک کرده اتوبوس های دیگر است و کمی داخل آن باکلاس تر با صندلی های بهتر است. تنها همین و همین.

قطعا راه اندازی اتوبوس های گردشگری تهران می تواند برای شناساندن بهتر تهران به تهرانی و غیر تهرانی ها و حتی گردشگران خارجی کمک کند. می تواند یک گام درست و مناسب باشد اما در هر گام مناسب باید بزرگ فکر کرد و باید بزرگ دید.

اگر در لندن اتوبوس های دوطبقه می شود هویت و میراث شهر یعنی تفاوت. اگر در پاریس اتوبوس های گردشگری متفاوت از سایر اتوبوس هایند به این دلیل است که این اتوبوس ها که بخشی از هویت این شهر به عنوان نخستین شهر توریستی دنیا را به گردشگران معرفی می کنند، خود نیز باید با هویت باشد.

اتوبوس های دوطبقه گردشگری پاریس معمولا در رنگ های قرمز و زرد در سراسر شهر شناخته شده اند. ایستگاه های آن مشخص و نرخ بلیت آن معلوم است و از سوی دیگر ساعت های رسیدن به هر ایستگاه به طور دقیق تعیین شده است.

گردشگران و شهروندان پاریس اتوبوس ها را می شناسند چون متفاوتند. چون قرار است به مانند اتوبوس های سبز شهری پاریس که از سال ها پیش با یک شکل و قیافه مسافران را جابجا می کردند، آنها نیز هر روز شکل عوض نکنند و ویژگی های یک اتوبوس گردشگری نه یک اتوبوس مسافربری را داشته باشند.

شاید اگر مسئولان شهری تهران بزرگتر می اندیشیدند حتی می توانستند با کمی خرج بیشتر اتوبوس های دو طبقه تهران قدیم را برای این کار بازسازی کنند. اتوبوس های متناسب با بافت قدیمی مرکز تهران که قرار است آنها را به گردشگران شهری معرفی کند. اتوبوسی که می توانست هم هویت بخش باشد و هم خود هویت داشته باشد.

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های دوطبقه تهران قدیم که با بازسازی یا دوباره سازی، می توانند بخشی از هویت تهران شوند

اتوبوس های دوطبقه تهران قدیم که با بازسازی یا دوباره سازی، می توانند بخشی از هویت تهران شوند

اتوبوس های دوطبقه تهران قدیم که با بازسازی یا دوباره سازی آنها می توان هویت ایجاد کرد

اتوبوس های گردشگری در پاریس

اتوبوس های گردشگری در پاریس/ بخشی از هویت این شهر

اتوبوس های گردشگری در پاریس/ بخشی از هویت این شهر





۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

یکشنبه پاریسی ها

وزیر اقتصاد دولت فرانسه پیشنهاد داده که صنایع تجاری برای رشد اقتصادی یکشنبه ها تا سال دوازده ظهر کار کنند اما آن هیدالگو شهردار پاریس با مخالفت با این موضوع کمپینی علیه این ایده راه انداخته است.
این کمپین با عنوان «یکشنبه پاریسی ها» شامل تصاویری می شود که نشان می دهد یک پاریس در یکشنبه ها چه کارهایی انجام می دهد.

هیدالگو امروز که یکشنبه است مرتب این تصاویر را در حساب توییتری خود منتشر می کند و دیگران هم دعوت به این کار می کند.




 *ترجمه ها تحت اللفظی هستند

یکشنبه پاریسی ها: در یک موسسه کارهای داوطلبانه انجام می دهم

یکشنبه پاریسی ها: ناهار را با خانواده هم می خورم

یکشنبه پاریسی ها: با افرادی که به من نزدیک هستند مشغولم

یکشنبه پاریسی ها: دوستانم را می بینم


یکشنبه پاریسی ها: به یکشنبه بازار می روم
یکشنبه پاریس ها: به سینما می روم

یکشنبه پاریسی ها: والدینم من را به فوتبال می برند


۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

مورد عجیب وزیر فرهنگ فرانسه؛ از یتیم خانه در کره تا وزارت در فرانسه


دیروز نخست وزیر فرانسه کابینه جدید این کشور را معرفی کرد. در بین افراد جدیدی که به کابینه مانوئل والس آمدند نام یک زن به چشم می خورد که وزیر فرهنگ و ارتباطات شده است.
نام اصلی او «کیم جونگ سوک» است اما از شش ماهگی نامش به «فلور پلرن» تغییر می کند. اما چرا؟



کیم در تاریخ ۲۹ اوت ۱۹۷۳ (چهل و یک ساله) در سئول کره جنوبی به دنیا می آید. سه یا چهار روز بعد از تولدش در خیابان رها و سپس به یتیم خانه سپرده می شود.

شانس با او یار بوده و تنها شش ماه در یتیم خانه می ماند چراکه زنی فرانسوی او را به فرزندخواندگی قبول می کند و سپس نامش فلور می شود.

در حومه پاریس بزرگ می شود. در شانزده سالگی دیپلم تجربی خود را می گیرد. تحصیلات عالیه خود را در مدرسۀ عالی علوم اقتصادی و تجاری و همچنین در کالج انا به پایان رساند.

او پیش از این مشاور وزیر اقتصاد در بخش شرکت های بازرگانی و البته وزیر «موسسات مالی کوچک و متوسط و اقتصاد دیجیتال» بود و این دومین سابقه وزارت او در کابینه به ریاست جمهوری فرانسوا اولاند است.



وی  پیشتر در کمپین های انتخاباتی نامزدهای حزب سوسیالیست، لیونل ژوسپن و سگولن رویال، در دوره های قبل انتخابات ریاست جمهوری فرانسه فعالیت کرده بود.

فلور خود را آسیایی نمی داند چراکه تقریبا تمام عمر خود را در فرانسه و در خانواده ای با دیدگاه های چپ رشد کرده است. او به زبان های انگلیسی و آلمانی تسلط دارد و کمی ژاپنی می داند.

او یک دختر کوچک نیز دارد.


۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

حسرت ماشین لباسشویی

گاهی یکی از حسرت هات میشه ماشین لباس شویی داشتن!

در فرانسه و البته در شهر پاریس معمولا خانه های دانشجویی بسیار کوچک است مثلا استودیوهای بین ۱۵ تا ۲۰ متر بسیار معمول است. البته صرفا این خانه های کوچک مخصوص دانشجویان نیست و خانه های معمولی با این متراژ هم زیاد وجود دارد.

خب در این خانه های کوچک همینکه بتوانند همه چیز از جمله دستشویی و حمام را در همانجا جای دهند خیلی هنر کرده اند. با این حساب دیگر جایی برای وسایلی مثل ماشین لباسشویی باقی نمی ماند. یا شاید هم افرادی باشند که اصلا پول خریدن ماشین لباسشویی را نداشته باشند.

خب تکلیف لباس های کثیف چه می شود؟

در خوابگاه های دانشجویی معمولا در زیر زمین یا بخشی از ساختمان چند ماشین لباسشویی گذاشته اند برای استفاده عمومی و البته در کنارش چند خشک کن هم وجود دارد.
حدود سه- چهار یورو به طور اتوماتیک وارد دستگاه می کنی تا در ماشین لباس شویی قفل شود و آغاز به شستن کند. بعد یکی – دو یورو هم به ماشین خشک کن کناری می پردازی تا لباس ها را خشک کند.


برای عموم مردم و افرادی که در خانه هایشان ماشین لباسشویی پیدا نمی شود هم مغازه های رخشتشویی اتوماتیک وجود دارد. از فروشنده و کارگر خبری نیست.
با لباس های چرک وارد مغازه می شوی. یک ماشین لباسشویی را انتخاب می کنی و لباس هایت را در آن می ریزی بعد پولش را داخل دستگاه روی آن ماشین لباسشویی وارد می کنی تا شروع به کار کند. بهتر آن است که نزدیک های تمام شدن کار شستن در مغازه باشی. شاید دزدی پیدا شد و لباس هایت را برد.




خلاصه اینکه شاید روزی دچار حسرت داشتن ماشین لباسشویی هم شوی. 


۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه

آدم ها و اشاره ها


پرده نخست

ساعت هشت و نیم صبح سوار مترو، یکی از استادها را می بینم. چندین بار در مترو او را دیده ام. سلام می کنم و جلوتر جایی برای نشستن پیدا می کنم.

پرده دوم

ساعت نزدیک یک است و باید منتظر کلاس فوق العاده بعد از ظهر باشم. در حیاط باز همان استاد را می بینم. با خنده می گوید: سلام دوباره. و این شروع گفت و گوی کوتاه ما می شود.
اول از سطح زبانم می پرسد و بعد ماجرا به نویسنده ای ایرانی-فرانسوی می رسد که رمانی با محوریت شخصیتی نوشته که می خواهد زبان فرانسه یاد بگیرد. خود این نویسنده هم به خوبی به این زبان رمان می نویسد. 

به یاد می آورم چند روز پیش را که با خودم می گفتم کاش روزی برسد که یک دوره کتابخوانی ادبیات فرانسه را شروع کنم. این یکی از آرزوهایم است.

بعد تحریر: کتاب را پیدا کردم. کتاب «چگونه می توان فرانسوی بود» نوشته شاهدخت جوان روایت داستان رکسانا دختری که با یادگیری زبان فرانسه می خواهد فرانسوی شود. 



پرده سوم

هنوز منتظرم. آقایی به فارسی سلام می کند و می پرسد آیا ایرانی هستم؟ جواب مثبت می دهم و شروع صحبت می شود. همان ابتدا حدس می زنم که او یکی از اساتید موسسه باشد. درباره اش شنیده ام. ازش می پرسم و می فهمم حدسم درست بوده است. کلاس کنار دستی استاد است. می گوید کاری داشتم حتما سراغش بیایم. و باز به فکر فرو می روم. فردی با ملیت اصلی ایرانی، زبان فرانسه درس می دهد. اینجا کم چنین اتفاقی می افتد که دو ملیتی ها زبان فرانسه درس دهند. اما گویا شدنی است. باز پیش خودم فکر می کنم چه خوب که یکی دو زبان را به خوبی هم بلد است.

پرده چهارم

ساعت آخر کلاس است. استاد برای اینکه خستگی ما در رود یک فیلم می گذارد. فیلم خورش آلو با مرغ اثر مرجان ساتراپی. کارگردان ایرانی – فرانسوی. فیلم در دوره قدیم و تهران قدیم اتفاق می افتد اما خب به فرانسوی است. و باز فکر اینکه یک ایرانی – فرانسوی در دنیای سینمای فرانسوی موفق است.



و سوالی که از خودم می پرسم: امروز، روز این نشانه ها بود. ایرانی هایی که در موقعیت های مختلف در فرانسه به من معرفی شدند. افرادی که در حوزه خود موفق بودند و هستند.

این ها نشانه چیست؟

۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

شهر تعطیل است! لطفا مزاحم نشوید

شهر از پاریسی ها خالی شده و در دست توریست هاست. این چهره پاریس در این روزهاست. 

ماه های ژوئیه و اوت ماه های سفرهای تابستانی فرانسوی هاست. شاید بیراه نباشد که بگوییم یک فرانسوی می تواند ده ماه سال کار کند و پس انداز کل ده ماه را در دوماهی که می رود تعطیلات خرج کند.

تعطیلات برای فرانسوی ها بسیار مهم است. غیر از تعطیلات تابستانی که مرخصی می گیرند، تعطیلات سال نو، تعطیلات عیدپاک و چند تعطیلی دیگر هم فرصت برای سفر را برای آنها فراهم می کند.

اما ماه اوت و کمی هم ژوئیه تفاوت دارد. به طور آشکار مشاهده می شود که شهر تعطیل است. مثلا در محله من از ابتدای اوت رستوران چسبیده به آپارتمان، داروخانه ۲۰ قدم آنطرف تر، نانوایی آنور خیابان تعطیل هستند.

در روزهای آخر هفته که گویی گرد مرگ بر محله پاشیده اند و بسیار دلگیر است.

اما این مسئله قطعا مشکلاتی هم ایجاد می کند. هم از نظر زندگی و هم از نظر روحی و روانی.

ده روز پیش که مریض شده بودم با چند دکتر از جمله پزشک عمومی ام تماس گرفتم اما همه در مرخصی و تعطیلات بودند و با سختی یک دکتر مناسب پیدا کردم.

به دانشگاه ایمیل زدم تا سوالی مهم را قبل از یک جلسه بپرسم که بلافاصله به طور اتوماتیک جواب آمد که ما در تعطیلات هستیم. به چند فرد دیگر هم برای پیدا کردن کار ایمیل زدم که باز چنین جوابی دریافت کردم.

چندتا از دوستان نزدیکم هم در تعطیلات هستند و رفت و آمدها و تماس های تلفنی ام تقریبا به صفر رسیده است و خب این از نظر ارتباطات بسیار بد است. 

اما دوستم که چند روز پیش از لندن برای دو روز به پاریس آمده بود، از این همه تعطیلی و بسته بودن مغازه ها و حتی داروخانه ها حسابی شاکی بود. به او گفتم: به فرانسه خوش آمدی! شهر تعطیل است. لطفا مزاحم نشوید. 

۱۳۹۳ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

طعم تلخ توهین های بانکی

سه سال پیش و زمانیکه که به پاریس آمدم در بانک سوسیته جنرال حساب باز کردم. چون دانشجو بودم برای سال اول به من اعلام کردند که هیچ کارمزدی از حسابم بر نمی دارند اما از سال دوم کم کردن مبلغ هشت یورو به طور ماهانه از حسابم کمی زور داشت.

با اذیت کردن های بانک ساختم و در چند نوبت خواستم بانکم را عوض کنم اما اینجا چون همه چیز به بانک وصل است و تو شماره حسابت را به همه جا می دهی انتقال حساب خیلی مشکل است و باید فقط یک هفته به این سازمان و آن سازمان سر بزنی تا شماره بانکی جدید را اعلام کنی.

حدود دو هفته پیش دوستی خواست تا برایش، پولی را به بروکسل بلژیک واریز کنم و مبلغ این واریز تنها ۵۰ یورو بود و باید به حساب یک سازمان معتبر بین المللی ریخته می شد. دوستم در ایران بود و بنابراین این درخواست را از من کرد. من به بانک رفتم و اعلام کردم که می خواهم چنین کاری انجام دهم. برای اینکه کار واریز را پیگیری کنم باید نام ایران هم در توضیحات انتقال پول ذکر می کردم تا کسانیکه پول را دریافت می کنند بدانند این درخواست مربوط به افراد با چه ملیتی است.

بعد از گذشت یک روز مشاور بانکم یک ایمیل کوتاه فرستاد و اعلام کرد که ما درخواست انتقال پول شما را لغو کردیم چون مربوط به ایران است.

چنان عصبانی شدم که بلافاصله جواب دادم که اصلا این مربوط به ایران نیست و تنها برای پیگیری درخواست من باید نام ایران را ذکر می کردم وگرنه شما به راحتی می توانید حسابی که پول واریز می شود را چک کنید که یک سازمان غیردولتی و مستقل و معتبر است. 

جوابی نیامد و دو روز بعد ۵۰ یورو به حسابم برگشت خورد البته همان روزی که ۵۰ یورو از حسابم برداشته شد حدود ۹ یورو هم به عنوان کارمزد انتقال کم شد اما در زمان برگشت این میزان عودت داده نشد.

اینبار یک نامه مفصل و شکایت نامه نوشتم که شما بدون اینکه به توضیحات من توجه کنید به راحتی درخواست من را کنسل می کنید. من نسبت به حقوق خودم آگاه هستم و درباره تحریم ها علیه ایران هم اطلاع دارم اما این انتقال اندک پول هیچ ارتباطی با ایران ندارد و برای یک سازمان مستقل است که سازمان ملل آن را به رسمیت می شناسد.

اینبار مشاور به یک جواب کوتاه بسنده که که می توانی دوباره امتحان کنی و یک بار دیگر کار انتقال را انجام بده و من را درجریان بگذار. حتی یک عذرخواهی هم نکرد. مهلت انتقال پول هم تمام شده بود.

همان روز تصمیم گرفتم بانکم را عوض کنم و به بانکی رفتم که کامزد ارزان تری دارد و به مشاور جدید ماجرا را گفتم. او خیلی تعجب کرد که چرا چنین رفتاری با من کرده اند.

امروز اما زورم آمد که چرا آن ۹ یورو کارمزد انتقالی که انجام نشد را پس نمی دهند. باز به مشاور ایمیل زدم که چرا کارمزد را برنمی گردانید.

تنها با این کلمات پاسخ داد: سلام. به حساب برگشت داده شد.

یعنی بعد از ده روز باید من بهش می گفتم که چرا کارمزد را پس نداده است و او بدون عذرخواهی اینگونه جواب دهد.

حال در نظر دارم تا قبل از بستن حسابم در بانک سوسیته جنرال یک نامه برای رئیس این شعبه بنویسم. حتی شاید برای رئیس بالاتر از آنها. به هیچ وجه نمی توانم نسبت به این موضوع بی تفاوت باشم.