۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبه

جمع آوری امضا برای اهدا نشان شجاعت به لسانا بتیلی

لسانا بتیلی، مشتری های سوپرمارکت هایپر کاشر را در زمانیکه در مغازه گروگانگیری صورت گرفته بود، پنهان کرد. در حال حاضر برای اهدای نشان افتخار و ملیت فرانسوی به این جوان مالیایی امضا جمع آوری می شود.


جمعه گذشته، لسانا بتیلی قهرمان هایپر کاشر در پورت دو ونسن شد. این کارمند مالیایی سوپرمارکت تعدادی از مشتری ها را در سردخانه مغازه در زمانیکه «آمدی کولیبالی» به مغازه برای گروگانگیری وارد شده بود، پنهان کرد.

این مرد جوان در گفت و گو با یک شبکه تلویزیونی ماجرا را تعریف می کند: «من به سردخانه رفتم و در را باز کردم. بسیاری از افراد با من به اتاق وارد شدند. فردی با یک بچه دو ساله هم بود. چراغ را خاموش کردم و در را بستم و به آنها گفتم که آرام باشند. سپس خارج شدم.»

او می گوید: «من مسلمان معتقدی هستم و در انبار مغازه پیش از این اتفاق نمازم را خوانده بودم. و بله من به یهودی ها کمک می کنم. ما باهم برادر هستیم. ما همه در یک کشتی نشسته ایم.»

هم اکنون بسیاری از افراد امیدوارند تا به او نشان افتخار داده شود. «تیابا برونی» سخنگوی شورای نمایندگی جامعه سیاه پوستان فرانسه تاکید می کند: «او زندگی ۱۵ نفر را نجات داده است که موضوع عادی ای نیست و لیاقت دریافت نشان «لژیون دونور» را دارد».

اما از طرف دیگر برای دریافت نشان لژیون دونور، لسانا باتیلی باید ملیت فرانسوی داشته باشد که البته پیش از اتفاق غم انگیز هایپر کاشر  او درخواست ملیت داده بود.

لوییس جرج ترین  رییس شورای نمایندگی جامعه سیاه پوستان فرانسه همچنین می گوید: «اغلب گفته شده است که او لیاقت ملیت فرانسوی را دارد. ما معتقدیم او لیاقت بیشتری دارد وگرنه از سیاست ناامید می شویم. بحثی نیست. او باید ملیت بگیرد.»

برای همین برخی چهره های سیاسی نیز به تحرک درآمدند. راکل گریدو سخنگوی حزب چپ یک نمونه است که در توییتر با انتشار یک سلفی با لسانا به این موضوع پرداخته است: «چقدر افتخار آمیز است که با لسانا بتیلی هستم. کسی که لیاقت دریافت سریع ملیت فرانسوی را برای اقدام همراه با شجاعتش دارد.»



تعدادی از چهره های سیاسی در شبکه های اجتماعی برای لسانا بتیلی امضا جمع آوری می کنند که در مدت تنها چهار روز ۲۶۶ هزار امضا جمع آوری شده است.

پی نوشت: ترجمه از سایت bfmtv
پی نوشت دو: وزیر کشور فرانسه اعلام کرد که در هفته دیگر به لسانا بتیلی ملیت فرانسوی اعطا می شود

۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

اتوبوس گردشگری ما، اتوبوس گردشگری اونا

اسمش را «نخستین اتوبوس گردشگری تهران» گذاشته اند اما بزک کرده اتوبوس های دیگر است و کمی داخل آن باکلاس تر با صندلی های بهتر است. تنها همین و همین.

قطعا راه اندازی اتوبوس های گردشگری تهران می تواند برای شناساندن بهتر تهران به تهرانی و غیر تهرانی ها و حتی گردشگران خارجی کمک کند. می تواند یک گام درست و مناسب باشد اما در هر گام مناسب باید بزرگ فکر کرد و باید بزرگ دید.

اگر در لندن اتوبوس های دوطبقه می شود هویت و میراث شهر یعنی تفاوت. اگر در پاریس اتوبوس های گردشگری متفاوت از سایر اتوبوس هایند به این دلیل است که این اتوبوس ها که بخشی از هویت این شهر به عنوان نخستین شهر توریستی دنیا را به گردشگران معرفی می کنند، خود نیز باید با هویت باشد.

اتوبوس های دوطبقه گردشگری پاریس معمولا در رنگ های قرمز و زرد در سراسر شهر شناخته شده اند. ایستگاه های آن مشخص و نرخ بلیت آن معلوم است و از سوی دیگر ساعت های رسیدن به هر ایستگاه به طور دقیق تعیین شده است.

گردشگران و شهروندان پاریس اتوبوس ها را می شناسند چون متفاوتند. چون قرار است به مانند اتوبوس های سبز شهری پاریس که از سال ها پیش با یک شکل و قیافه مسافران را جابجا می کردند، آنها نیز هر روز شکل عوض نکنند و ویژگی های یک اتوبوس گردشگری نه یک اتوبوس مسافربری را داشته باشند.

شاید اگر مسئولان شهری تهران بزرگتر می اندیشیدند حتی می توانستند با کمی خرج بیشتر اتوبوس های دو طبقه تهران قدیم را برای این کار بازسازی کنند. اتوبوس های متناسب با بافت قدیمی مرکز تهران که قرار است آنها را به گردشگران شهری معرفی کند. اتوبوسی که می توانست هم هویت بخش باشد و هم خود هویت داشته باشد.

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های جدید گردشگری تهران

اتوبوس های دوطبقه تهران قدیم که با بازسازی یا دوباره سازی، می توانند بخشی از هویت تهران شوند

اتوبوس های دوطبقه تهران قدیم که با بازسازی یا دوباره سازی، می توانند بخشی از هویت تهران شوند

اتوبوس های دوطبقه تهران قدیم که با بازسازی یا دوباره سازی آنها می توان هویت ایجاد کرد

اتوبوس های گردشگری در پاریس

اتوبوس های گردشگری در پاریس/ بخشی از هویت این شهر

اتوبوس های گردشگری در پاریس/ بخشی از هویت این شهر





۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

یکشنبه پاریسی ها

وزیر اقتصاد دولت فرانسه پیشنهاد داده که صنایع تجاری برای رشد اقتصادی یکشنبه ها تا سال دوازده ظهر کار کنند اما آن هیدالگو شهردار پاریس با مخالفت با این موضوع کمپینی علیه این ایده راه انداخته است.
این کمپین با عنوان «یکشنبه پاریسی ها» شامل تصاویری می شود که نشان می دهد یک پاریس در یکشنبه ها چه کارهایی انجام می دهد.

هیدالگو امروز که یکشنبه است مرتب این تصاویر را در حساب توییتری خود منتشر می کند و دیگران هم دعوت به این کار می کند.




 *ترجمه ها تحت اللفظی هستند

یکشنبه پاریسی ها: در یک موسسه کارهای داوطلبانه انجام می دهم

یکشنبه پاریسی ها: ناهار را با خانواده هم می خورم

یکشنبه پاریسی ها: با افرادی که به من نزدیک هستند مشغولم

یکشنبه پاریسی ها: دوستانم را می بینم


یکشنبه پاریسی ها: به یکشنبه بازار می روم
یکشنبه پاریس ها: به سینما می روم

یکشنبه پاریسی ها: والدینم من را به فوتبال می برند


۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

مورد عجیب وزیر فرهنگ فرانسه؛ از یتیم خانه در کره تا وزارت در فرانسه


دیروز نخست وزیر فرانسه کابینه جدید این کشور را معرفی کرد. در بین افراد جدیدی که به کابینه مانوئل والس آمدند نام یک زن به چشم می خورد که وزیر فرهنگ و ارتباطات شده است.
نام اصلی او «کیم جونگ سوک» است اما از شش ماهگی نامش به «فلور پلرن» تغییر می کند. اما چرا؟



کیم در تاریخ ۲۹ اوت ۱۹۷۳ (چهل و یک ساله) در سئول کره جنوبی به دنیا می آید. سه یا چهار روز بعد از تولدش در خیابان رها و سپس به یتیم خانه سپرده می شود.

شانس با او یار بوده و تنها شش ماه در یتیم خانه می ماند چراکه زنی فرانسوی او را به فرزندخواندگی قبول می کند و سپس نامش فلور می شود.

در حومه پاریس بزرگ می شود. در شانزده سالگی دیپلم تجربی خود را می گیرد. تحصیلات عالیه خود را در مدرسۀ عالی علوم اقتصادی و تجاری و همچنین در کالج انا به پایان رساند.

او پیش از این مشاور وزیر اقتصاد در بخش شرکت های بازرگانی و البته وزیر «موسسات مالی کوچک و متوسط و اقتصاد دیجیتال» بود و این دومین سابقه وزارت او در کابینه به ریاست جمهوری فرانسوا اولاند است.



وی  پیشتر در کمپین های انتخاباتی نامزدهای حزب سوسیالیست، لیونل ژوسپن و سگولن رویال، در دوره های قبل انتخابات ریاست جمهوری فرانسه فعالیت کرده بود.

فلور خود را آسیایی نمی داند چراکه تقریبا تمام عمر خود را در فرانسه و در خانواده ای با دیدگاه های چپ رشد کرده است. او به زبان های انگلیسی و آلمانی تسلط دارد و کمی ژاپنی می داند.

او یک دختر کوچک نیز دارد.


۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

حسرت ماشین لباسشویی

گاهی یکی از حسرت هات میشه ماشین لباس شویی داشتن!

در فرانسه و البته در شهر پاریس معمولا خانه های دانشجویی بسیار کوچک است مثلا استودیوهای بین ۱۵ تا ۲۰ متر بسیار معمول است. البته صرفا این خانه های کوچک مخصوص دانشجویان نیست و خانه های معمولی با این متراژ هم زیاد وجود دارد.

خب در این خانه های کوچک همینکه بتوانند همه چیز از جمله دستشویی و حمام را در همانجا جای دهند خیلی هنر کرده اند. با این حساب دیگر جایی برای وسایلی مثل ماشین لباسشویی باقی نمی ماند. یا شاید هم افرادی باشند که اصلا پول خریدن ماشین لباسشویی را نداشته باشند.

خب تکلیف لباس های کثیف چه می شود؟

در خوابگاه های دانشجویی معمولا در زیر زمین یا بخشی از ساختمان چند ماشین لباسشویی گذاشته اند برای استفاده عمومی و البته در کنارش چند خشک کن هم وجود دارد.
حدود سه- چهار یورو به طور اتوماتیک وارد دستگاه می کنی تا در ماشین لباس شویی قفل شود و آغاز به شستن کند. بعد یکی – دو یورو هم به ماشین خشک کن کناری می پردازی تا لباس ها را خشک کند.


برای عموم مردم و افرادی که در خانه هایشان ماشین لباسشویی پیدا نمی شود هم مغازه های رخشتشویی اتوماتیک وجود دارد. از فروشنده و کارگر خبری نیست.
با لباس های چرک وارد مغازه می شوی. یک ماشین لباسشویی را انتخاب می کنی و لباس هایت را در آن می ریزی بعد پولش را داخل دستگاه روی آن ماشین لباسشویی وارد می کنی تا شروع به کار کند. بهتر آن است که نزدیک های تمام شدن کار شستن در مغازه باشی. شاید دزدی پیدا شد و لباس هایت را برد.




خلاصه اینکه شاید روزی دچار حسرت داشتن ماشین لباسشویی هم شوی. 


۱۳۹۳ مرداد ۲۹, چهارشنبه

آدم ها و اشاره ها


پرده نخست

ساعت هشت و نیم صبح سوار مترو، یکی از استادها را می بینم. چندین بار در مترو او را دیده ام. سلام می کنم و جلوتر جایی برای نشستن پیدا می کنم.

پرده دوم

ساعت نزدیک یک است و باید منتظر کلاس فوق العاده بعد از ظهر باشم. در حیاط باز همان استاد را می بینم. با خنده می گوید: سلام دوباره. و این شروع گفت و گوی کوتاه ما می شود.
اول از سطح زبانم می پرسد و بعد ماجرا به نویسنده ای ایرانی-فرانسوی می رسد که رمانی با محوریت شخصیتی نوشته که می خواهد زبان فرانسه یاد بگیرد. خود این نویسنده هم به خوبی به این زبان رمان می نویسد. 

به یاد می آورم چند روز پیش را که با خودم می گفتم کاش روزی برسد که یک دوره کتابخوانی ادبیات فرانسه را شروع کنم. این یکی از آرزوهایم است.

بعد تحریر: کتاب را پیدا کردم. کتاب «چگونه می توان فرانسوی بود» نوشته شاهدخت جوان روایت داستان رکسانا دختری که با یادگیری زبان فرانسه می خواهد فرانسوی شود. 



پرده سوم

هنوز منتظرم. آقایی به فارسی سلام می کند و می پرسد آیا ایرانی هستم؟ جواب مثبت می دهم و شروع صحبت می شود. همان ابتدا حدس می زنم که او یکی از اساتید موسسه باشد. درباره اش شنیده ام. ازش می پرسم و می فهمم حدسم درست بوده است. کلاس کنار دستی استاد است. می گوید کاری داشتم حتما سراغش بیایم. و باز به فکر فرو می روم. فردی با ملیت اصلی ایرانی، زبان فرانسه درس می دهد. اینجا کم چنین اتفاقی می افتد که دو ملیتی ها زبان فرانسه درس دهند. اما گویا شدنی است. باز پیش خودم فکر می کنم چه خوب که یکی دو زبان را به خوبی هم بلد است.

پرده چهارم

ساعت آخر کلاس است. استاد برای اینکه خستگی ما در رود یک فیلم می گذارد. فیلم خورش آلو با مرغ اثر مرجان ساتراپی. کارگردان ایرانی – فرانسوی. فیلم در دوره قدیم و تهران قدیم اتفاق می افتد اما خب به فرانسوی است. و باز فکر اینکه یک ایرانی – فرانسوی در دنیای سینمای فرانسوی موفق است.



و سوالی که از خودم می پرسم: امروز، روز این نشانه ها بود. ایرانی هایی که در موقعیت های مختلف در فرانسه به من معرفی شدند. افرادی که در حوزه خود موفق بودند و هستند.

این ها نشانه چیست؟

۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

شهر تعطیل است! لطفا مزاحم نشوید

شهر از پاریسی ها خالی شده و در دست توریست هاست. این چهره پاریس در این روزهاست. 

ماه های ژوئیه و اوت ماه های سفرهای تابستانی فرانسوی هاست. شاید بیراه نباشد که بگوییم یک فرانسوی می تواند ده ماه سال کار کند و پس انداز کل ده ماه را در دوماهی که می رود تعطیلات خرج کند.

تعطیلات برای فرانسوی ها بسیار مهم است. غیر از تعطیلات تابستانی که مرخصی می گیرند، تعطیلات سال نو، تعطیلات عیدپاک و چند تعطیلی دیگر هم فرصت برای سفر را برای آنها فراهم می کند.

اما ماه اوت و کمی هم ژوئیه تفاوت دارد. به طور آشکار مشاهده می شود که شهر تعطیل است. مثلا در محله من از ابتدای اوت رستوران چسبیده به آپارتمان، داروخانه ۲۰ قدم آنطرف تر، نانوایی آنور خیابان تعطیل هستند.

در روزهای آخر هفته که گویی گرد مرگ بر محله پاشیده اند و بسیار دلگیر است.

اما این مسئله قطعا مشکلاتی هم ایجاد می کند. هم از نظر زندگی و هم از نظر روحی و روانی.

ده روز پیش که مریض شده بودم با چند دکتر از جمله پزشک عمومی ام تماس گرفتم اما همه در مرخصی و تعطیلات بودند و با سختی یک دکتر مناسب پیدا کردم.

به دانشگاه ایمیل زدم تا سوالی مهم را قبل از یک جلسه بپرسم که بلافاصله به طور اتوماتیک جواب آمد که ما در تعطیلات هستیم. به چند فرد دیگر هم برای پیدا کردن کار ایمیل زدم که باز چنین جوابی دریافت کردم.

چندتا از دوستان نزدیکم هم در تعطیلات هستند و رفت و آمدها و تماس های تلفنی ام تقریبا به صفر رسیده است و خب این از نظر ارتباطات بسیار بد است. 

اما دوستم که چند روز پیش از لندن برای دو روز به پاریس آمده بود، از این همه تعطیلی و بسته بودن مغازه ها و حتی داروخانه ها حسابی شاکی بود. به او گفتم: به فرانسه خوش آمدی! شهر تعطیل است. لطفا مزاحم نشوید.